تولدت مبارک

امروز بعد از 10 روز بستری در بخش , با پوشیدن لباس مهمانی برای اتاق عمل به ضیافت کارد و چنگال های جراحی رفت.روحیه مریض علیرغم اینکه خونریزی امانش را بریده بود , تحسین برانگیز بود یا اقلاً اینجور وانمود می کرد. به هرحال امروز روز تولدش بود و ظاهراً همسر و فرزندانش هم مقدمات جشن مختصری را برای ورود به 45 سالگی اش فراهم کرده بودند.
10 روز پیش از این با رنگی کاملا پریده و زرد و تقریبا بی حال بر روی دستان تنها پسرش که سراسیمه پزشک را برای کمک فریاد میزد به اورژانس آمده بود.بعد از اقدامات اولیه کاشف بعمل آمد که ماه قبل به دلیل سنگ های شاخ گوزنی کلیه , زیر تیغ جراحی رفته و حالا با شکایت خونریزی وسیع ادراری مراجعه کرده بود.
نتایج بررسی های اولیه نا امیدکننده بود. در اولین جلسه سیستوسکوپی , تغییرات مشکوکی در دیواره مثانه مشاهده شد؛ با توجه به شرایط بالینی بیمار احتمال و جود یک سرطان قوت گرفت. تا حدی که آماده سازی افکار عمومی همراهان مریض در دستور کار قرار گرفت.اما پس از انکه گزارش پاتولوژی که مبنی بر وجود تنها یه التهاب خفیف در دیواره مثانه بود , خط بطلانی بر احتمالات قبلی کشید,بلافاصله فاز دوم بررسی ها اجرا شد؛ مشاوره های متعدد , درخواست آزمایش های مختلف و انجام تصویربرداریهای لازم و همزمان با این اقدامات و با توجه با اظهارات قابل تامل بیمار حاکی از خون ریزیهای مشکوک ادراری در ازای هر حرکت , برای بار دوم بیمار روانه اتاق سیستوسکوپی شد. در حین معاینه مشاهده شد که با هر فشار سطحی بر روی کلیه , خون است که به داخل مثانه پمپاژ می شود..
بدین ترتیب بیمار بار دیگر کاندید عمل جراحی شد.اما مانع بزرگی بر سر راه قرار داشت و آن هموگلوبین مریض بود که علیرغم دریافت مکرر انواع فراورده های خونی و داروهای لازم , بطرز لجوجانه ایی از عدد 7 بالاتر نمی رفت و فرصت های حیاتی عمل جراحی یکی پس از دیگری از دست می رفت… وضعیت بحرانی بیمار بیش از این درنگ را جایز نمی دانست و امروز مریض راهی اتاق عمل شد..
پوست دریده شد , چربی ها سورانده شد , لایه های عضله یکی پس از دیگری کنار گذاشته شد , عروق و عناصر موجود که توسط نخ های جراحی هرکدام به یه کلامپ آویزان بودند مانند عروسک های خیمه شب بازی جابجا می شدند.زمان به شکل هراس آوری سپری می شد , کوچکترین اشتباه به قیمت جان بیمار تمام میشد. کلیۀ مجروح که در میان دلمه های خون مدفون مانده بود بیرون کشیده شد. عملیات مرحله به مرحله با دقت و استرس خفه کننده ایی به پایان خود نزدیک میشد که ناگهان ورق برگشت..فشار مریض با سرعت مرگباری سقوط کرد,الارم بی وقفه ست بیهوشی یک لحظه آرام نمی شد. آمپول ها خالی و پر میشدند.سرم ها و کیسه های خون هر چی در توان داشتند بکار بردند ,ساکشن با تمام قدرت کار میکرد , هیچ کس آرام و قرار نداشت , ثانیه ها بیرحمانه از پی هم می گذشتند.3 جراح دیگه هم به بالین مریض فراخوانده شدند. میدان عمل فقط خون بود و خون..پس از مدتی آژیر اتاق خاموش شد..عزراییل ماموریت خود را انجام داده بود..دیگه هر تلاشی مذبوحانه بود..حالا ترس و اضطراب جای خود را به بهت و حیرت داده بود..برای اولین بار بود که مرگ ناباورانه یک بیمار را بروی تخت اتاق عمل میدیدم. برای اولین بار از خون سیاه شده روی دستکش هام وحشت کردم. برای اولیت بار حقارت جراحی را در اتاق عمل حس کردم.. چهره پسرش میاد تو ذهنم. تمام این مدت لحظه ایی بالین پدرش را ترک نکرد.تمام داروهای وریدی پدرش را خودش تزریق میکرد. حتی این اواخر شستشوی مثانه اش هم خودش انجام میداد.هر وسیله یا دارویی که می خواستیم به سرعت فراهم میکرد که مبادا دیرکردش به سلامت پدرش لطمه ایی بزند.. وقتی که اساتید و سال بالایی ها به اتاق استراحت رفتند برای اولین بار بود که باید خبر فوت بیمار را به همراهای منتظر در پشت در اتاق عمل را میدادم . وقتی پسر جوانش ازم پرسید دکتر عمل تموم شد؟ می خواستم بگم مریض و عمل با هم تموم شد..ولی همانجور که کلاهم را برمیداشتم جواب دادم صبر کنید الان استاد میاد خودش خبر میده.و به سرعت محل را ترک کردم..نمیدونم شاید هم فرار میکردم..
صدای ضجه و شیون همسر و دخترش در راهروی بخش میپیچد. آخه ناسلامتی امشب تولد مرد خونه اشون بوده….تولدت مبارک

نویسنده: arsha

چند نکته به خوانندگان عزیزی که احیانا از این جا گذر می کنند - اگر یه وقت خواستید شخصیت منو در نوشته هایم بشناسید هیچ وقت اینکارو نکنید زیرا چیزی دستگیرتان نخواهد شد. -روی وعده و وعیدها و قول هایی که احیانا در بعضی از پست ها داده می شود , خیلی حساب نکنید. -بیشتر مطالب علمی مندرج مورد تایید FDA هم ميباشد!

32 دیدگاه برای «تولدت مبارک»

  1. inbaram ezraeel bahamoon daste panje narm kard v pirooz shod!benazaret vaghean ma mitoonim shekastesh bedim?pas chera ba vojoode tashkhise dorost v eghdame dorost_tar etefaghati miofte ke oon pirooze meidoone?!
    ____________________________________________________________________
    آیدا جان به نظر من هر وقت تو کار ما سروکله عزراییل پیدا شد بدون که یه جای تشخیص یا اقدامات درمانی امون داره می لنگه!

  2. به طرز وحشتناكى حال گيرى بود. روحش شاد و تولدش مبارك. اما اون سال بالايى ها خيلى نامردن، خودشون ميرن استراحت خبر دادن رو ميندازن گردن يكى ديگه، خيلى هم خوشم اومد كه فرار كردى و گذاشتى خودشون جواب بدن.

    به هر حال رشته شما اين چيز ها هم داره بايد بد و خوبش رو با هم ديد. به قول يك جراح 60 ساله مى گفت 5 سال اولش سخته ! بعدش ديگه از همون اول شروع عمل ميدونى كه ممكنه مجبور بشى بگى متاسفم ! به همين دليل عادى ميشه برات.
    ________________________________________________________________________________________
    مرجان جان بعضی چیزا عادی نشه بهتره!

  3. چقدر ناراحت کننده بود. متاسفم که این شرایط براتون پیش اومد. هم شما و همکاراتون و هم خانواده بیمار. زندگیه دیگه. چه می شه کرد؟
    ____________________________________________________________________________________________________________
    سلام لوبیا جان! ممنون . واقعا کاریش نمیشه کرد

  4. خيلي غم انگيز بود. آدم دلش واسه اون روزهاي خوبي كه مي تونست بعدها داشته باشه مي سوزه، آخه همش 45 ساله ش بوده. اين خيلي كمه : (
    __________________________________________________________________________________________________________________
    سلام خاتون جان..به نظر من بعضی وقتها بعضی آدما هر چی زودتر از این دنیا برند روزهای خوبتری خواهند داشت

  5. یکبار یک سزارین الکتیو داشتیم. اویلن بچه‌اش بود. بعد از خروج نوزاد من برای آوردن وسیله‌ای از اتاق خارج شدم. هنوز چند قدمی نرفته بودم که صدای فریاد جراح را شنیدم که کمک می‌خواست. گوشه‌ی رحم رفته بود و خون شره می زد. در عرض چند دقیقه دیگر خونی در بدن زن نمانده بود. ولی جراح با مهارت عجیبی حادثه را کنترل کرد ولی به قیمت هیسترکتومی. فکر می‌کنم آن زور ما تمام پنج لیتر خون زن را با سرم و خون و اف اف پی و کرایو جایگزین کردیم. وحشتناک بود. بعد از اتمام عمل جراحی، وقتی خواستیم مشمای تخت را برداریم، از غلظت خون از دست رفته بیمار چسبیده بود به تخت. خون از مشما هم عبور کرده بود.
    از این اتفاقات خیلی زیاد دیده‌ام. خیلی خیلی وحشتناک است. حس بدی است.
    و چقدر استادانه نوشته بودید دکتر. حالتی داستان‌گونه داشت.
    سلام!!
    ___________________________________________________________________________________________
    سلام سوسن جان.با ارادتی که به جراحان زنان دارم فکر نمی کنم که دیگه کنترل خونریزی با درآوردن رحم مریض خیلی مهارت عجیبی بخواد! [ در ضمن مرسی که مثل همیشه به من لطف داری عزیزم:-) ]

  6. سلام آرشا جون
    راستش من همیشه برام سوال بوده که این که می گن بعد از یه مدتی اتفاقات غم انگیز برای کادر پزشکی عادی می شه راسته یا نه ! ما تو خانوادمون دکتر خیلی داریم . تو مواقع عادی ادعا می کنن واسمون خیلی مهم نیست و ناراحت نمی شیم ولی تو واقعیت من دیدم مثلاً داییم که نزدیک به 40 ساله پزشکه از مرگ یه دختر جوون یا یه پسر بلند بالا ناراحته و هی سیگار می کشه و مشروب می خوره و به نظرم غصه می خوره . آخه مگه می شه واسه آدم علی السویه بشه و آدم بی تفاوت باشه ؟!

  7. راستی نبینم بچه محلمون اینقدر پکر و ناراحت باشه ! حال ما هم گرفته می شه وقتی اینطور غمگین می نویسی ! خب تو هم مثل بقیه دکترا کلاس بذار بگو برام عادیه ! اگه بخوای واسه هر مریضی اینطوری غصه بخوری و مرثیه بنویسی که نمی شه . می شه ؟
    _________________________________________________________________________________________
    ما مخلصیم! والله حالا که بچه محلی فقط به خودت می گم , در مرگ این مریض عوامل پشت صحنه ایی بود که من بدلیل پاره ایی از محذورات اخلاقی نتونستم در اینجا افشا کنم ! وگرنه هرچند که مرگ هر انسانی دل همه انسان های با وجدانی از جمله من D:] را به درد می اورد , اگر قرار بود که با فوت هر مریضی که در کار ما هم کم نیست بقول تو غصه بخورم و بیام اینجا مرثیه سرایی کنم که باید پزشکی را میبوسیدم و می رفتم گل فروشی باز میکردم! 😉

  8. امروز به حال خودم دلم سوخت که حتی همین دوستای اینترنتی هم تولدم یادشون رفته در حالی که من همیشه اومدم و سرزدم و کامنت گذاشتم
    حداقل کسی هست از شماها که بگه اشکال کار من چیه
    آیا دیر به دیر بهتون سرزدم؟
    آیا کامنت بی ادبانه گذاشتم؟
    آیا نوشته هام قابل خوندن نیست ؟
    چه اشتباهی از من سر زده که هیشکی منو دووووووووووووست نداره [گریه]
    واقعا حس میکنم باید تغییر بکنم ، اما هر تغییری مستلزم این هست که آدم عیب رو بشناسه
    جواب سوال آمار گیری منو که خیلی ها ندادین حداقل جواب این سوال رو بدین خواهش میکنم….
    _______________________________________________________________________________________________________
    سلام دوست عزیز …راستش الان اینجا یخورده عزاداریه(!) ولی تولد شما هم مبارک!

  9. ابا خوندن این پست نتونستم جلوی اشکمو توی اتاق کارم و جلوی بقیه همکارا بگیرم . چه غم انگیز. دلم برای پسرش خیلی سوخت.
    ________________________________________________________________________________________________________
    ببخشید اگه اشک شما را دراوردیم! اما باعث شد که دیگه همکارانتون بدونند شما چقدر روحیه اتون حساسه 😉

  10. اخ عسیسم تولد.مرگ.حقیقت.
    _____________________________
    همینجوریه که شما میگی عسیسم

  11. سلام،

    مطمئنا نمیتونم حال شما رو درک کنم و برای اولین بار خوشحالم که پزشک نیستم، هر چند بدن و ارگانیزمش همیشه برام اسرأر آمیز بوده، و البته میدونم در ازا این جور اتفاقات بارها جون مریض‌ها رو نجات میدین و اون احساسی‌ هست که باید از شدت آسیب این اتفاقات کم کنه. اما من همیشه ذهنم پر از سؤ‌ال می‌شه که چرا؟ دیشب تا حالا دلم میخواسته این سؤ‌ال رو از شما بپرسم که شما دلیل کاهش ناگهانی همگلبول یا ثابت موندنش سطحش را هیچ گاه متوجه نشدین و همون باعث شد که فشار ناگهانی افت کنه و بیمار بمیره؟ ببخشین اگه سوالم خیلی‌ بی‌ ربطه؟

    درضمن خیلی‌ قشنگ و هنرمندانه توصیف کرده بودین.
    ______________________________________________________________________________________________
    سلام ماهور جان مرسی از نظری که گذاشتی..علت مرگ مریض ایست ناگهانی قلب بود و دلیل پایین بودن هموگلوبین اش هم , خونریزی داخلی بوده و اگر فرصتی بود بیشتر برایتان توضیح خواهم داد.

  12. من هم خوشحالم که پزشک نیستم!
    _______________________________________-
    نارنجی جان حالا این دفعه را جان ما بیخیال شو و بیا پزشک بشو!

  13. سلام بر دوست داشتنی ترین پزشک دنیا ! مثل همیشه عالی نوشته بودی ، فقط اون پست دستگاه تناسلی ادامه اش چی شد؟
    ______________________________________________________________________________________________________
    سلام مترسک جان! ..بابا بیخیال! مرسی از لطفت عزیزم. اوونم سر جاشهD:

  14. سلام
    خسته نباشید .
    همیشه مطالبتون رو از طریق فید یا گودر دنبال میکنم گر چه همیشه ساکت بودم .

    فقط یه مطلب دوست عزیز :
    فکر کنم شما باید بری توی قسمت تنظیمات و بعد خواندن و از آنجا برای هر نوشته در خوراک، نمایش بده را روی گزینه همه مطلب قرار دهید تا مطالبتون چه در گودر و چه در فید به صورت کامل نشان بدهد نه فقط خلاصه ای از مطلب .

    امیدوارم پررویی بنده را ببخشید .

    موفق و موید و پیروز باشید .
    ___________________________________________________________________________________________________________
    سلام ساحل جان ممنون از لطفتون. اما در مورد گودر و فید هنوز فرصت نکردم ببینم اصلا اينا چیه! .ولی در اولین فرصت چشم و از راهنماییتون ممنون : )

  15. وای ارشا جان علی رغم اینکهازت ناراحتم ولی خیلی قشنگ نوشتی واقعا دلم گرفت

  16. سلام بر دوست داشتنی ترین پزشک دنیا

    يعنى جدى جدى اينجورياست؟؟؟؟خوب يكى هم بياد منو تحويل بگيره بگه سلام بر دوست داشتنى ترين حسابدار دنيا !!
    _______________________________________________________________________________________________
    نه باور کن اصلا اینجوریا نیست بخدا! شما که خیلی ترین تری از این حرفها!

  17. آقا عجب پست غم انگیزی بود …تولدش مبارک جدا چه عنوان قشنگی گذاشتی …
    ایام به کام
    ________________________________________________________________________
    سلام کیارش جان. مخلصیم!

  18. الهیییییییییییییییییییی ارشاجون همشهری هستیم وای اگه بدونی وقتی فهمیدم همشهری هستیم چه ذوقی از خودم در کردم که بیا و ببین
    معلومه که ناراحت نیستم ارشاجان اونم تو با اون مریضا توی اون ولات غربت
    وای اخجون همشهری هستیم(کشتم خودمو)
    ایول ایول ارشاجونو ایول

  19. سلام»
    مطلب شما من را یاد 2 سال پیش و از دست دادن پدرم در شرایط تقریبا مشابه با موردی که ذکر کردید انداخت.
    و احساس پسر خانواده برای من شدیدا قابل درک است.

  20. خیلی ناراحت کننده بود…یه طوری توصیف کرده بودی که احساس کردم من هم در اتاق عمل بودم..!

  21. حق
    درود دکتر عزیز
    دو بار آدم چیزی بنویسم، چند خط هم نوشتم و پاک کردم.
    همه این مطلب و دیدگاه دوستان را پرینت کردم که چندباره بخوانم.
    می خواهم خاطرات دوران دانشجویی و طبابت را بنویسم.
    تلخ‌ترین‌ها و شیرین‌ترین‌ها را.
    این که «برای پزشکان این چیزها عادی می‌شود» آزارم می‌دهد، آزار.

    فعلا:
    مثنوی بلند استاد شریعت در پاسخ به دکتر سروش را در آشیان من بخوانید. (اختصاصی و داغ)

  22. سلام
    خوبین؟
    ناراحت کننده بود اما باید عادت کرد گرچه هنوزم چشام خیس میشه …

  23. کتاب سینوهه رو که می خوندم
    یادم میاد که سینوهه گله میکرد که دیگر هیچ گاه نمیتواند گریه کند
    چون طبابت گریه را در طبیب می خشکاند
    اما الان دیدم که از همون سه هزار سال پیش این فرضیه رد شده بوده
    متاسفم که چنین تجربه تلخی داشتید
    امیدوارم از این به بعد هر چه که هست شادی باشد
    شاد باشید و سبز
    نیمی

  24. سلام
    اولا مرسی که حضور سبزو پررنگی داشتین
    ثانیا من فکر کردم که نظر خواهی رو برای شما فرستادم معذرت میخوام و ببخشید
    ثالثا یه مشکلی که هست اینه که وب شما موقع کامنت گذاشتن ای میل میخواد و خب و اونم تایپش کمی طولانی هست ادم کامنت میذاره بعد ارور میده که ای میل نذاشتی و کل کامنت ادم رو قورت میده
    من بعد نظر دادن می بندم و دیگه هواسم به ارور ها نیست شرمنده
    رابعا دوباره نظر خواهی رو می فرستادم تا از قلم نیفتاده باشید

  25. یه آمار گیری دارم میکنم میخوام بدونم آدما چه جوری فکر میکنن و به قول معروف چون » میزان رای ملت است » درست وغلط رو از هم سوا کنم

    فرض کنید که شما دوراه برای انتخاب دارین و راه سومی وجود نداره

    1- سوختن وساختن وزندگی کردن با یه شوهر معتاد و دود و دمی «درجه و میزانش مهم نیست »

    2- سوختن و ساختن با هوو

    اگه تو این شرایط قرار بگیرین ترجیه میدین شوهرتون اهل دود وسیگار باشه «منظورم اصلا ازنوع پیشرفته نیست ها» ولی کسی نباشه که شریک عشقی شما باشه ، یا نه ترجیه میدین میدان مبارزه با یه آدم روبه رو و دست به یقه بشین و هوو داشته باشین تا یه شوهر معتاد

    خوشحال میشم جوابم روبدین قول میدم نظرتون رو به نام خودتو ثبت کنم

  26. آرشا جونم یکی با من دشمنی داره و همش برام فحش کامنت میذاره
    منم تا مدتی نمینویسم ولی فقط نمینویسم ودلیل نداره بهت سر نزنم
    اگه فکر کردی افشاگری یادم رفته اشتباه کردی
    من افشاگری میخواممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

  27. ارشاجان من چرا نمیتونم توی وردپرس وبلاگ درست کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

  28. ba salam
    rastesh bare avale ke webetoono didam
    kheili khosham oomad!
    fek nemikardam ye urologisthamchin tabee dashte bashe
    good luck dr

بیان دیدگاه